یک زن جوان گرسنه به دفتر شوهر رئیس می آید. رئیس همسر عکسهای کوسوکون خود را با بهترین کارمند معرفی می کند ، این بار دختر خود را به زمین می اندازد. مادر ناپدری پسر را دوست دارد ، و او دوست ندارد که با او نیز سرگرم شود ، اما خودش را کنترل می کند ، و یک نگاه عاطفی را به سمت او می اندازد. جوانان بدون اطلاع از چیزی به توالت می روند. نامادری درست به موقع آمد. او هنوز جوان است و عاشق ورزش های افراطی است. پسر قادر به کنار آمدن با مادر و دختر بود. حالا این راز کوچک آنهاست.