در حالی که باغ را در نزدیکی خانه خود مرتب می کرد ، کلی مدیسون کوچک یک درخت سیب را دید و تصمیم گرفت سیب ها را از همسایه پاک کند ، که آن را سوزاند و تصمیم عكس كير وكوس گرفت یک دزد درس بدهد. او او را با نوار مجرایی گره زد و با پسرش سخنرانی كرد. او لباس هایش را بیرون آورد و از زیبایی استفاده کرد.